میدونی وقتی خدا داشت بدرقمون میکرد،
میدونی وقتی خدا داشت بدرقمون میکرد، چی گفت؟
گفت: جایی که داری میری
غرورت رو می شکنن،
و به احساس پاکت سیلی میزنن
نکنه ناراحت بشی!!؟...
من تو کوله پشتیت
عشق گذاشتم،
تا ببخشی...
خنده گذاشتم،
تا بخندی...
اشک گذاشتم ،
تا گریه کنی ...
و مرگ گذاشتم ... ،
تا بدونی دنیا ارزش بدی کردن رو نداره
نظرات شما عزیزان:
سبحان 

ساعت14:32---26 شهريور 1393
نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری ازاین گذشته کارمن
اما نمی دانم چرادارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد ازاین دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت میکنم
من عاشق چشم توام تو درجستجوی دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماس میکنی جوری فراموشت کنم
اما تو رابا التماس به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو...باشد خداحافظ... ولی
رفتم که تو باورکنی دارم محبت می کنم... !
سبحان 

ساعت14:31---26 شهريور 1393
اینقـــــــدر من را از رفتنت نترسانـــــــ
همـــــــه ی مـــــــا رفتنی هستیمـــــــ
قـــــــرار نیست همیشه بمانیمـــــــ
مـــــــاندن کنار هر کسیـــــــ لیاقت میخواد نه بهانـــــــه
حـــــــالا بلند میگمـــــــ
لیـــــــاقت ماندن نداشتیـــــــ
بهـــــــتر که رفتیـــــــ....
همـــــــه ی مـــــــا رفتنی هستیمـــــــ
قـــــــرار نیست همیشه بمانیمـــــــ
مـــــــاندن کنار هر کسیـــــــ لیاقت میخواد نه بهانـــــــه
حـــــــالا بلند میگمـــــــ
لیـــــــاقت ماندن نداشتیـــــــ
بهـــــــتر که رفتیـــــــ....