دلتنگم...
دلتنگم...
اندازه ی تمام بغض هایی که گریه نشد...
اندازه ی تمام خنده هایی که روی لب نیومد...
اندازه ی تمام روزایی که باید بودی و نبودی
اندازه ی تمام روزایی که بودم و نبودی
دلتنگم...
اندازه ی تمام روزایی که نتونستم فریاد بزنم و بجاش،
رفتم تو اتاقمو درو بستم و زیر پتو تا دلم خواست بی صدا داد زدم: دلتنگم...
چون دخترم و نمیتونم بگم عاشق یه غریبه ام!
نظرات شما عزیزان: